موتور سواری به خانه

موتور سواری به خانه

گروهی از ما به نوبت 700 دور یکدیگر را چرخاندیم متر کابل به عنوان بخشی از فرآیند بسته بندی روی این قرقره برگردانده می شود. (عکس: سارا یانگ)

ما به پایان این سفر تحقیقاتی 10 روزه نزدیک می شویم و در حال نوشتن ، مردم در حال تجزیه آزمایشگاه هایی که تاسیس کرده اند و در حال بسته بندی هستند در اطراف من شلوغ هستند. تجهیزات خود را بالا ببرند محققان نسخه های پشتیبان از داده های جمع آوری شده از آزمایش های مختلف انجام داده اند ، Carbon Flux Explorer ها در جعبه های خود قرار داده شده اند ، 700 متر کابل از وینچ کشتی به صورت دستی بر روی قرقره باز نشده و ایستگاه های فیلتر و پردازش - از جمله "حباب" - حذف شده است.

ما در حدود 10.5 تا 11 گره حرکت می کنیم ، که باید فردا (سه شنبه ، 23 اوت) تا ساعت 6:30 صبح وارد سانفرانسیسکو شویم. از آنجا که تیم تحقیقاتی بعدی قرار است روز بعد به آنجا برسد ، باید سریع بارگیری کنیم.

در پایان این سفر ، محققان بیش از 150 کیلومتر از ستون آب اقیانوس را از طریق 26 CTD نشان داده اند. اعزام ها کاوشگران شار کربن جمعاً بیش از هشت روز داده جمع آوری کردند.

از 10 روز اختصاص داده شده به این اعزام ، 6.5 روز بود که آزمایشات انجام شد ، تجهیزات و روبات ها مستقر و بازیابی شدند و نمونه ها پردازش شدند. بقیه زمان در زمان حمل و نقل به ایستگاه ها و از آن ها صرف می شد. در مجموع تا زمانی که در سانفرانسیسکو پهلو می گیریم حدود 750 مایل دریایی را طی کرده ایم.

زمان حمل و نقل در Oceanus روزانه 25000 دلار است. با تمام کارهایی که برای جمع آوری ذرات از اقیانوس انجام شد ، از جمله ساعت های شبانه روزی دانشجویان و مهندسان متعدد قبل از عزیمت ، مطمئن هستم که ارزش ذرات و پلانکتون های جمع آوری شده بیشتر از وزن آنها در طلا است. < /p>

جیم بیشاپ گفت: "ما آنچه را که باید انجام می دادیم انجام دادیم." "ما تعداد اعزام و بهبودی برابر داشتیم و از این بابت سپاسگزارم. ما همچنین می خواستیم Carbon Flux Explorer و سنسورهای مختلف مورد استفاده برای نمایه سازی آب را مورد آزمایش قرار دهیم. ما نمونه هایی از آبهای نزدیک ساحل و الیگوتروف در اعماق مختلف جمع آوری کردیم. و ما به دانش آموزان تجربه میدانی ارزشمندی دادیم که می توانند آنها را با خود به هر کجا که شغلشان می برد ببرند. " برای جشن آخرین روز کامل سفر. برای ناهار امروز ، او برای ما استیک و خرچنگ سرو کرد و برای اندازه گیری خوب ، چند پای خرچنگ به داخل انداخت.

اکنون که به عقب برمی گردیم ، باید به زودی دوباره روی نقشه ردیابی کشتی ها ظاهر شویم ، که به طور موقت از بین رفت. سیگنال ما هنگام خروج از دریا بسیار دور.

وبلاگ سارا یانگ را در http://bit.ly/oceanbots-med

دنبال کنید. در اصل در Setting Sail برای مطالعه کربن اقیانوس منتشر شده است. این تحقیق توسط بنیاد ملی علوم تأمین شده است.

ماهی - یک داستان عاشقانه

ماهی - یک داستان عاشقانه

آیا وقت آن بود که آن شخص را رها کنیم؟

عکس از یاسمین وحید در Unsplash

انگشت خود را در امتداد ماهی شکلاتی زد ، از راهرو نگاه کرد و آن را به داخل کیفش فرو برد. سوفیا توانایی پرداخت هزینه آن را داشت. چهار سال طولانی زندگی گرسنه دانشجویی پشت سر او بود و حالا که ماشینش پرداخت شد ، او یک پول گله پول نقد داشت و فقط خودش توانست آن را خرج کند. اما بیشتر احساس می شد ماهی ماهی شکلاتی از جانب اوست اگر او هزینه آن را پرداخت نکرد. او یک بار ذکر کرد که او را از بچگی دوست داشت و از آن به بعد ، هر چهارشنبه ، او یکی را به او می داد. چیزهایی از این دست را به خاطر آورد. این یکی از مهمترین دلایل افتادن او به وی بود. او به او فکر کرد.

او دوست داشت تصور کند او در وقت ناهار به سوپرمارکت نزدیک دانشگاه می رود ، به سخنرانی یا هر چیز دیگری فکر نمی کند - به فکر او و ولع احمقانه ماهی شکلات است. آیا او امیدوار بود که اولین بار ، او را به رختخواب برساند؟ به نوعی انجام داد این و یک سری چیزهای متفکرانه و خنده دار دیگر برای لبخند زدن او طراحی شده است. سوفیا تصویر او را در حال برداشت دونالد ترامپ نشان داد و فوراً لبخند زد. "بیا دختر ، من واقعاً باهوش و واقعاً بزرگ هستم: دوست داشتن چیست؟" و سرانجام او را دوست داشت. متأسفانه هنوز او را دوست داشتم. به نظر نمی رسید که متوقف شود.

سوفیا کیسه ای از چیپس را به سبد خود انداخت تا چیزی در آن بگذارد. همسر مسطح او ، سارا ، حتی اگر آنها این غذا را نخورد ، آنها را می خورد. سارا هر چیزی را که در آن نمک یا شکر پوشانده بود خورد و خط کمر او شروع به بیان همان داستان کرد. در یونی سارا و سوفیا همان لباس های ریز را دارند. در حال حاضر سوف با توجه به رشد سارا ، نکات منفی را به دست آورد - او موارد طراح را انتخاب کرد. سوفیا کیسه ای از پسته را گرفت و آنها را در سبد انداخت.

عکس توسط جوشوا راسون-هریس در برنامه Unsplash

قبل از دیدن او او را بو کرد. Old Spice و چیز دیگری که او هرگز کاملاً کار نکرده است. سپس او آنجا بود. موهای کوتاه تیره. لباس شلوار. پیراهن چک آبی آستین ها به آرنج غلت زدند. واگن برقی خود را از انتهای راهروش ، درست روبرویش رد کرد و رفت. سوفیا گونه اش را گاز گرفت. او مزه خون را چشید. این او بود. 100 درصد مثل دفعه ای که او دنبال یک مرد در سه بلوک رفت و معلوم شد که او یک گردشگر بوده است - نه ، این بار او بود.

سوفیا قسم خورد و دو مورد را در سبد خود مرتب کرد. چیپس و پسته در مورد زندگی او اکنون چه گفته است - sans him؟ آیا او می تواند از او در حال تماشای چند رام قدیمی باشد که صورتش را پر می کند و گریه می کند؟ او یک جعبه دستمال کاغذی را داخل آن فرو برد - اگر او این کار را می کرد چه می کرد شاید او احساس بدی داشته باشد.

سوفیا سعی کرد به دنبال او بدود. آن دسته از المپیک ها ، با تکان های تکان دادن و کارهای عجیب و غریب پیاده روی که انجام می دهند ، به ذهن خطور کردند. که به اندازه کافی مهار شد درست است؟ او مکث کرد تا آینه غذای اغذیه فروشی را فشار دهد و موهایش را بررسی کرد. نگاه کردنبه اندازه کافی گرم مردانی که در سن او بودند ، فکر می کردند بیشتر افراد کوچک 20 ساله گرم هستند. چرا فکر می کرد می تواند بهتر عمل کند؟ او را می دید و همه چیزهایی را که از دست می داد به خاطر می آورد!

او به راهروی بعدی رسید - نیازهای پخت ، اما او دیگر رفته بود. چرا به هر حال uni به یک سوپرمارکت بزرگ خونین در کنار آن احتیاج داشت! یک فروشگاه گوشه ای با نوشیدنی های انرژی زا و ماهی شکلات کاملاً برای همه آن دانشجویان فقیر کافی است. سوفیا از راهروهای نوشیدنی و نان عبور کرد و به سمت میوه حرکت کرد.

او در حالی که سیب های انباشته را طفره می زد و در گوشه ای ناپدید شد ، پشت سرش را نگاه کرد. سوفیا پیاده روی المپیک خود را رها کرد و به سمت سیب ها دوید ، تقریباً یک بچه بلند زانو را که بی درنگ زبانش را به او زد بیرون زد. سوفیا انگشت را کشید و هل داد و رد شد. در حالیکه گوشه گوشه او دور می شد ، نگاهی به چک آبی انداخت که وی در راهروی تمیزکاری ناپدید شد. سوفیا ناله کرد. چه کسی این خرید سریع را انجام داده است؟ او همیشه با او کند بود. وقتی آنها مخصوصاً ملاقات کرده بودند او در آن زمان فکر کرده بود که آیا قصد دارد قبل از بوسیدن او خاکستری شود. او در پایان کمی به او فشار می آورد: دستش را روی مشاعره اش زد. همین باعث شد او حرکت کند.

پیراهن چک شده. لب به لب تنگ ساعد مویی. کمی حلقه در پایین گردنش. همه او خوب بود. سوفیا جلوی پودر لباسشویی اکو ایستاد. بوی اسطوخودوس او را به عطسه وا می داشت. نفسش را نگه داشت.

"نفس بکش. نفس کشیدن سوفیا را فراموش نکنید. " توصیه های او برای سخنرانی کلاس اول او. صحبت های احمقانه عمومی ، همیشه باعث می شد احساس احمق بودن کند. او آن روز تقریباً دچار حمله وحشت شده بود. او تنها دلیلی بود که او موفق شد از تمام پاور پوینت عبور کند.

"من درست در مقابل خواهم بود. وانمود کنید که فقط من و شما هستیم. " او می توانست کل گفتار را با او برقرار کند. هر از گاهی به او لبخند می زد. او به او یک A. داده بود. او همچنین چیزی به او داده بود. با فکر کردن در مورد آن ، گرما از پشت گردنش بالا گرفت. نفسش را بیرون داد.

"مایل ها؟"

او برگشت. لبخند زد پس از ابراز وحشت ، لبخند زد و متوجه شد. "سوفیا. سلام! من شما را مدتی ندیدم زندگی پس از یونیورس چگونه است؟ "

سوفیا نگاهش را نگه داشت و با پسته غرق شد. "بله ، خوب."

چشمان مایلز از نگاهش به سمت پسته پرت شدند و دوباره برگشتند. ابروهایش را بالا انداخت: "پسته".

"چی؟ اوه ... پسته. "

" مورد علاقه من ".

او صورت او را اسکن کرد. لبهای او. خط فک تراشیده اش. او می خواست او را لمس کند. "من به یاد می آورم." او به ماهی شکلاتی کیفش فکر کرد. آیا او نیز به یاد می آورد؟

"هوم ، من این را زودتر خریدم." ماهی را به او داد. "بیچاره در کیف من محبوس شده است. اگر دوست دارید می توانید آن را داشته باشید. "

او خندید. "مطمئناً ، شاید من یک گودال شکلات پیدا کنم که آن را آزاد کنم."

او بینی خود را پیچ کرد ، "Cheesy". این یک بازی بود که آنها انجام داده بودند. او شوخی احمقانه می کند. او در این مورد او را به زحمت انداخت.

او دوباره خندید. "هی ، من باید بدوم ..." او بینی حلقوی او را تقلید کرد. "کلاسهای آموزش و همه اینها. اما خوب بودبا دیدن تو ، سوفیا. "

" بله ، تو هم ... "

او ماهی شکلات را تکان داد. "خداحافظ."

سوفیا دستش را بالا برد. مثل موج یا علامت ایست. اما او قبلاً برگشته بود و از آنجا دور شده بود.

سوفیا پشت او را تماشا می کرد تا وقتی که دیگر رفت او را دید. او را دید و همچنان دور شد. سوفیا مشتی در قلبش قرار داد. دوباره آنجا بود. آن درد شکننده قلب-راست-پایین-مرکز. چه مدت او قصد داشت به او اجازه دهد که با او چنین کاری کند؟ او زنی قوی ، باهوش و داغ سیگار بود. او یک صید بود. Frickin 'گرفتن روز! اگر نمی توانست آن را ببیند ، می تواند آن را به عقب خود ببرد. همانطور که مادرش می گوید ماهی زیادی در دریا وجود دارد.

سوفیا به راهروی آجیل راه افتاد. وی پسته ها را در جای خود برگرداند و قفسه ها را اسکن کرد. چنین گستره عظیمی. چرا او هرگز نیمی از اینها را امتحان نکرده است؟ سوفیا کیسه ای از بادام هندی آهک چیلی را گرفت. او جعبه دستمال را دوباره به داخل قفسه ، بین بادام زمینی و اسپند زد و سرش را تکان داد. احساس حرکت خوبی بود.

او برای سارا پیام نوشت. "Saw Miles."

"OML !!!! چه کردی؟ "

" من ماهی را رها کردم. "

" خوب؟ می خواهم تو را بردارم. برای قهوه بروید؟ "

" بله ، بیایید این کار را انجام دهیم. من در سوپرمارکت هستم. "

" 5 دقیقه. به زودی می بینمت عزیزم. "

سوفیا لبخندی زد ، هزینه چیپس و بادام هندی آهک چیلی خود را پرداخت و رفت.